وبسایت بسیجیان پایگاه شهید مطهری ده آباد

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد امام خمینی ره

وبسایت بسیجیان پایگاه شهید مطهری ده آباد

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد امام خمینی ره

ولادت امام حسن عسکری

یار مهدی | ۱۶:۵۰ | ۰ نظر

 امام عسکری‏( علیه السلام)

 چه زشت است برای مؤمن که خواسته‏ایی داشته باشد که او را به خواری کشاند


ولادت امام حسن عسگری (علیه السلام) در ماه رمضان و به نقلی ربیع الثانی سال 232 قمری در مدینه منوره متولد شد. مادر حضرت «حدیثه» نام داشت (‌نام مادر حضرت را سوسن، سلیل و اسماء‌ نیز گفته اند) و پدر ش امام هادی (علیه السلام) بود. اسم شریف آن حضرت حسن، کنیه اش ابو محمد و القابش:‌ الزکی، ‌الصامت، الهادی، الرفیق، النقی و العسگری است. در مناقب ابن شهر آشوب آمده است که امام حسن و پدر و جدش همگی در زمان خود به ابن الرضا معروف بوده اند. و چون آن حضرت و پدر بزرگوارش امام هادی در سامرا در محله عسگر سکونت داشتند،‌ آن حضرت را عسگری می گویند. (عسگر یعنی لشکر و سپاه نظامی) امام هادی و امام حسن به «‌عسگریین» مشهور بودند. امام عسگری همراه پدرش امام هادی ناراحتی های بسیاری را تحمل کرد و بیشتر زندگانیش را در پایتخت عباسیان، سامرا سپری کرد. در حالی که دو سال از عمر شریفش گذشته بود همراه با پدر بزرگوارش به سامرا پایتخت متوکل عباسی فراخوانده شد و از آن پس در آن شهر ساکن گردید. امام حسن امامت را پس از پدرش به عهده گرفت‚ ‌درحالی که بیست و دوسال داشت. امام هادی بارها بر امامت امام حسن پس از خودش تصریح فرموده بود. لذا پس از شهادت امام هادی تقریبا تمام شیعیان دوازده امامی، امامت حضرت را پذیرفتند. دوران امامت امام حسن مقارن با خلافت سه تن از خلفای عباسی بود. معتز بالله، مهتدی و معتمد. حدود یکسال بامعتز بود که ترکان علیه او قیام کردند و او را کشتند و در حدود سال 255 قمری مهتدی به جای او نشست که او نیز پس از مدت کوتاهی بدست همانها به قتل رسید. مهتدی امام را به زندان افکند و دستور داد برآن حضرت سخت بگیرند. پس از این دو، معتمد عباسی به خلافت رسید. در برخی روایات آمده است که معتمد در آغاز خلافت در خانة امام حسن به حضور حضرت رسید و از ایشان خواست تا برای طول عمر او دعا کند واز خدا بخواهد تا خلافتش رابیست سال مقرر گرداند. امام دعا کرد، خداوند عمر را دراز گرداند. معتمد حدود 23 سال خلافت کرد، در حالی که 3 تن از اسلافش همگی مدت کمی خلافت کرده بودند. (منتصر و معتز و مهتدی ‚ هر سه کمتر از یکسال حکومت کردند) اما علی رغم دعای خیر امام، معتمد همان برخوردی که اسلافش با پدران و اجداد امام حسن (علیه السلام) داشتند در پیش گرفت و در شکنجه و آزار حضرت کوتاهی نمی کرد و حضرت را مجبور کرده بود که روزهای دوشنبه و پنج شنبه به دارالخلافه برود و سرانجام حضرت را به زندان افکند و بالاخره او رابه شهادت رساند.
حسن بن زید بنیاد گذار دولت علوى
آغاز قیام حسن بن زید ملقب به داعى اول یا داعى کبیر در سال 250 هجرى بود.وى در نخستین اقدام، شهر آمل را به تصرف خود در آورد و محمد بن اوس بلخى عامل طاهریان را از آنجا فرارى داد.قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود.سلیمان بن بن عبد الله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى که مرکز امارتش بود، بیرون آمد.در زمان وقوع جنگ، بسیارى از شورشیان وارد شهر شدند.سلیمان که وضع را چنین دید به سوى گرگان گریخت.حسن بن زید پس از تصرف این دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد که آن شهر نیز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاکم شد.اندکى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بیرون رانده شد، اما بار دیگر شهر به تصرف علویان در آمد.
این حوادث سریع، سبب شد تا مستعین عباسى سخت وحشت کند.علویان، رقیب اصلى عباسیان بودند و پیروزى آنها، بر خلاف پیدایش دولت طاهرى یا صفارى، به گونه‏اى بود که مى ‏توانست اساس خلافت عباسى را از میان ببرد.وى سپاهى به غرب ایران فرستاد تا مانع از پیشروى حسن بن زید بدان سوى شود.او از محمد بن عبد الله بن طاهر، امیر خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زید بایستد.
حمایت‏هاى مردمى از حسن بن زید، سبب شد تا وى پایگاه محکمى در طبرستان به دست آورد، اما روشن بود که دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى ‏نشست.در سال 255 مفلح ترکى، یکى از فرماندهان نظامى عباسیان، به طبرستان حمله کرد و سپاه حسن بن زید را شکست داد، اما از آنجا که وى نتوانست در طبرستان بماند، به سرعت به عراق بازگشت.
درست در همین سال‏ها، علویان فراوانى در گوشه و کنار ممالک اسلامى سر به شورش برداشتند .گذشت که صاحب الزنج نیز به عنوان علوى در بصره شورید و براى سال‏ها، افکار عباسیان را به خود مشغول داشت.
حسن بن زید در سال 257 به گرگان حمله کرد و این شهر را از تصرف طاهریان خارج کرده بر قلمرو خود افزود.بارها گفته ‏ایم که گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از میان رفته است.به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهریان، ضربه مالى سختى را بر این دولت وارد کرد.به دنبال همین ضعف بود که صفاریان در اندیشه استیلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاریان به طبرستان باز شد.
زمانى که یعقوب صفارى نیشابور را به تصرف در آورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقیب دشمن خود عبد الله سگزى، راهى طبرستان شد.این اقدام، یعنى حمله به علویان، مى ‏توانست خلیفه بغداد را نیز که پس از بر افتادن طاهریان، نگران اوضاع بود، نسبت به یعقوب امیدوار کند.
یعقوب در سال 260 هجرى با سپاه علویان درگیر شد و آنها را به شکست داده وارد سارى و آمل شد.حسن بن زید، به دیلم که پناهگاه بسیار مناسبى بود، گریخت.یعقوب، خراج یک سال را به زور از مردم گرفت و به تعقیب حسن پرداخت.ورود وى به این منطقه، همزمان با فرود باران‏هاى مداوم چهل روزه‏اى شد که او را سخت اسیر خود کرد.وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسیارى از نیروهایش، مجبور به رها کردن منطقه و بازگشت از آن شد.
بدین ترتیب طبرستان براى مدتى قریب بیست سال در اختیار حسن بن زید بود.در طى این مدت، یک بار در سال 262 و بار دیگر در سال 266 احمد بن عبد الله خجستانى به جنگ حسن بن زید آمد، اما کمک مردم جرجان به حسن، سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد.

عملکرد حسن بن زید:
حسن بن زید علوى، فردى قوى و در برخورد با مخالفان دولت و مذهب خود، بسیار سخت بود.وى در عین وفادارى به آرمان‏هاى خود، روش‏هاى سختى را براى از میان برداشتن مخالفان به کار مى‏بست، در عین حال، به دلیل آن که در این قبیل کارها، انگیزه‏هاى شخصى به نظر نمى ‏آمد، مخالفتى با اقدامات او صورت نگرفت، به عکس منابع تاریخى، از حسن بن زید به عنوان فردى عادل و دادگر یاد کرده‏اند.
از جمله مخالفان وى، عباسیان و طرفداران آنها بودند.ابن اسفندیار مى ‏نویسد:
حسن بن زید، هر آفریده را که هوادار مسودین ـ سیاه جامگان، عباسیان ـ بود، به عقوبت‏ها مى ‏کشت، و ملامت‏ها مى ‏کرد تا دل‏هاى مردم، چنان هراسان شد که جز طاعت و رضاى او فکرتى نماند.
حسن از نظر مذهبى، بر مذهب زیدیه بود.این مذهب، امام فکرى و سیاسى خود را زید بن على بن الحسین (ع) مى ‏دانست که در سال 122 هجرى بر ضد امویان در کوفه شورید.پیروان وى، بسیار انقلابى بودند و امام را کسى مى ‏دانستند که فاطمى باشد، شمشیر قیام به دست گیرد و با دشمن مبارزه کند.درباره آنها، در جاى دیگرى سخن گفته ‏ایم.
حسن ضمن دستور العملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته ‏و به دستورهاى فقهى که صادر مى ‏کند عمل کنند.برخى از این دستورات عبارت بودند از: عمل به کتاب خدا و سنت رسول (ص)، اعتقاد به برترى امام على (ع) پس از پیامبر (ص) بر همه امت، دورى از اعتقاد به جبر و تشبیه، گفتن حى على خیر العمل در اذان، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز و چند نکته دیگر.
به دنبال این اقدامات، او بر ناصبیان که دشمنان امام على علیه السلام بوده و از بقایاى حزب اموى بودند، سخت مى ‏گرفت.وقتى عالم محدثى در گرگان متهم شد که از ناصبیان است، او را آن اندازه زندان کرد که در آنجا درگذشت.
وى با برخى از چالوسیان نیز که همدلى با یعقوب کرده بودند، برخورد سختى کرده، اراضى آنها را در اختیار مردمان دیلم گذاشت.


موقعیت امام  :

بااینکه دستگاه خلافت اجازه نمی داد مردم به راحتی با امام ملاقات کنند، حضرت محبوب قلوب همة مسلمانان، اعم از شیعه وغیر شیعه بود. در روایتی که بیشتر مورخان آنرا نقل کرده اند، از احمد بن عبیدالله خاقان (‌که زمانی مسولیت خراج قم بر عهده وی بود و دشمنی شدیدی نسبت به خاندان پیامبر و مردم قم داشت) نقل شده است که گفت : من هیچ مردی از علویان را چون حسن بن علی عسگری (علیه السلام) در سامرا ندیدم و نشنیده بودم که این چنین در وقار و عفاف وزیرکی باشد، به طوری که او را بر بزرگان، ‌امیران، وزیران و منشیان برتری میدادند. سپس میگوید: روزی من بالای سر پدرم (عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی) ایستاده بودم، آن روز پدرم برای دیدار با مردم مجلس داشت. یکی از حاجیان وارد شد و به پدرم گفت: «ابن الرضا (امام حسن عسگری علیه السلام) در دم ایستاده است» پدرم گفت: به او اجازه ورود بدهید، او وارد شد، وقتی پدرم او را دید چند قدم به سمت او رفت (کاری که ندیده بودم با هیچ کس، حتی با امیران و حکمرانان بزرگ کرده باشد» وقتی نزدیک او شد، او را در آغوش کشید و صورت و پیشانی او را بوسید،‌ آنگاه دست او را گرفت و برجای خود نشاند. پدرم روبروی او نشست و با او به گفتگو پرداخت. او را با کنیه (به علامت احترام) خطاب می کرد و با جمله «پدر ومادرم به فدایت» با او سخن می گفت. شب هنگام از پدرم پرسیدم ‌ آن که امروز این چنین نسبت به او فروتنی می کردی چه کسی بود؟ پدرم گفت: او ابن الرضا، پیشوای رافضیان (‌شیعیان) است. آنگاه ادامه داد: ‌ای فرزندم اگر خلافت از دست بنی العباس بیرون رود هیچ کس برای خلافت در بین بنی هاشم از او سزاوارتر نیست. او به خاطر فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو شایسته خلافت است. پدر او مرد بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضلی بود.
شمه ای از فضایل حضرت
فضایل اخلاقی وکمالات معنوی امام حسن عسگری (علیه السلام) موجب شده بود که نه تنها شیعیان و پیروان آن حضرت، بلکه عامه مسلمانان و حتی دشمنان نیز بر عظمت و بزرگواری آن حضرت اعتراف نمایند که نمونه ای از گفتار دشمنان آن حضرت سخن احمدبن عبیدالله بود که بیان گردید. امام حسن (علیه السلام) همچون پدران بزرگوارش عابدترین فرد زمان بود و بیش از همه به اطاعت خداوند می پرداخت.محمد شاکری می گوید: امام به سجده می رفت ومن می خوابیدم و بیدار می شدم و او همچنان در سجده بود..
هرگاه امام زندانی می شد،‌ عبادت حضرت زندان بانان را تحت تأثیر قرار میداد، به گونه ای که عبادت و رفتار او با زندانابانان موجب شرمندگی آنها می شد که نمونه اش را در جدش امام کاظم نیز دیدیم. صالح بن وصف که از ماموران عباسی بود و مسوولیت نگهبانی از امام را بر عهده داشت، از سوی برخی از عباسیان تحریک می شد که بر امام سخت گیری کند، او در پاسخ آنان گفت: دو مرد را که از بدترین افراد من بودند، بر او مامور کردم، اما آن دو در عبادت و نماز خواندن به درجات بالایی رسیده اند. شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی نقل می کند: امام عسگری (علیه السلام) نزد علی بن او تامش زندانی گردید. این شخص برخاندان ابیطالب بسیار سختگیر بود. با اینکه به او توصیه شده بود که نسبت به امام سختگیری کند، در حالی از امام جدا شد که بیش از دیگران بینش و آگاهی یافته بود و گفتارش درباره امام نیکو بود.
درعلم و دانش نیز مورخان حضرت را داناترین فرد زمان خود معرفی کرده اند و بر این نکته اتفاق نظر دارند که آن حضرت نه تنها در احکام دین متخصص بود، بلکه در تمام علوم و در عرصه های مختلف دانش یگانه عصر خود به شمار می رفت. «بختیشوع » پزشک مسیحی،‌ به شاگرد خود «‌بطرین »‌ درباره حضرت چنین می گوید: «بدان که او داناترین فرد روزگار ماست که بر روی زمین زندگی می کند.»
ابن صباغ مالکی در خصوص علم امام حسن چنین می گوید: او برمرکب دانش نشسته،‌ غوامض و مشکلاتی را یکایک می گشاید و در این کار رقیبی نمی شناسد و کسی را یاری کشاکش با او نیست.. با نظر صائب خود حقایق را آشکار و با اندیشه نیرومند و دشوار یاب خود، دقایق فکر را عیان می سازد. در نهان با او رازهای پشت پرده سخن می گویند و به عالم غیب متصل است، نیک نفس اصیل و والا گهر است. و سپس می افزاید: امام حسن عسگری (علیه السلام) یکتا و یگانه عصر خود بود و کسی را یارای برابری با او نبود. آقای اهل عصر و سرور دهربود. این سخنان شایسته‌ترین شخص را به زیبا‌ترین وجه می‌ستاید.

در مورد بخشش حضرت عسگری (علیه السلام) روایات زیادی نقل شده است. از جمله محمد بن علی بن ابراهیم می گوید: ما تهیدست شده بودیم و روزگار بر ما سخت شده بود. پدرم گفت خوب است نزد این مرد (امام حسن عسگری علیه السلام) که وصف بخشش و سخاوت او را شنیده ام برویم. به او گفتیم : ‌او را می شناسی؟ گفت: نه، او را نمی شناسم و تاکنون ندیده ام ما به سوی خانه امام راه افتادیم، در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که ایشان به من پانصد درهم عطا کند، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم بر ای خوراک و یکصد درهم برای مخارج دیگر. من هم با خود گفتم: ای کاش، به من نیز سیصد دره ببخشد، با صد درهم مرکبی بخرم و به منطقه جبل بروم،‌ صد درهم برای پوشاک و صد درهم خوراک. هنگامی که به خانه حضرت رسیدیم ‌غلام حضرت بیرون آمد و گفت:‌ علی بن ابراهیم و فرزندش محمد وارد شوند. وارد شدیم و برحضرت سلام کردیم. ایشان پس از پاسخ سلام به پدرم فرمودند: یا علی، چرا تاکنون نزد ما نیامده ای؟ پدرم عرض کرد: آقای من شرم داشتم با این حال شما راملاقات کنم اندکی درنگ کردیم و سپس خارج شدیم، غلام حضرت به دنبال ما آمد وکیسه ای به پدرم داد و گفت این پانصد درهم است. دویست درهم برای خوراک و دویست درهم برای پوشاک و صد درهم برای مخارج دیگر وکیسه ای نیز به من داد وگفت این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب،‌ صد درهم برای پوشاک و صد درهم برای خوراک ...


 

تلاشهای سیاسی امام :
از روایات چنین بدست می آید که امام حسن (علیه السلام)‌ چند مرتبه به زندان افکنده شد، از جمله معتز آن حضرت را به همراه عده ای از طالبی ها زندانی کرد. ابن شهر آشوب نقل می کند: معتز به سعید حاجب پیشنهاد کرد، امام عسگری (علیه السلام) را به طرف کوفه ببرد و در بین راه او را گردن بزند. ولی پس از سه روز خود معتز کشته شد مهتدی نیز امام را زندانی کرد و حتی تصمیم داشت امام را به شهادت برساند ولی خداوند به او مهلت نداد، علی بن محمد بن زیاد صیمری از ابوهاشم نقل کرده است که گفت: من نزد امام عسگری (علیه السلام) در زندان مهتدی بودم اما به من فرمود: این مرد ستمگر (مهتدی) قصد داشت امشب پا از گلیمش درازتر کند و به ساحت قدس ربوبی جسارت نماید، ولی خداوند عمرش رابه سرآورد و حکومت را به جانشین او سپرد سپس فرمود من فرزندی ندارم و به زودی خداوند به لطف خود فرزندی به من عطا خواهد کرد. ابوهاشم گوید: وقتی آن شب صبح شد،‌ ترکها برمهتدی شورش کردند، مردم همه با آنان همراه شدند و او را کشتند و معتمد را به جای او گذاشتند. کلینی از ابراهیم بن موسی بن جعفر نقل کرده است: زمانی که امام حسن عسگری (علیه السلام) در زندان صالح بن وصیف بود، عباسی ها به او گفتند که امام عسگری (علیه السلام) را محدود کند و بر او سخت بگیرد. صالح گفت با او چه کنم؟ او را به دو نفر از شرورترین افرادم سپرده ام ولی آنهاهم درعبادت و نماز به مقام بالایی رسیده اند. اینها همگی می رساند که امام عسگری (علیه السلام) همچون پدران بزرگوارش فعالیتهای سیاسی گسترده ای داشتند و در این راه بارها زندانی شدند.
سخنانی از امام حسن عسکری (علیه السلام)
قلب الاحمق فی فمه و فم الحکیم فی قلبه
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست
ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز
هر عزیزی که از حق فاصله گیرد خوار می شود و هر ذلیلی که به حق روی آورد عزت می یابد
علیک بالاقصاد و ایاک والاسراف
بر تو باد میانه روی در زندگی و از اسراف و زیاده روی بپرهیز
من التواضع السلام علی کل من تمربه والجلوس دون شرف المجلس
سلام کردن بر هر که با او برخورد می کنی و نشستن در پایین مجلس از تواضع و فروتنی است
اذا نشطت القلوب فاودعوها واذا نفرت فودعوها
هرگاه دلها با نشاط بود در آن علم و حکمت بنهید ( درحال نشاط و علاقه علم و حکمت بیاموزید ) و چون بی نشاط و ملول شد آنها را واگذارید.
من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شانه
هرکس برادر خود را پنهانی اندرز دهد،‌ او را آراسته است و آنکه آشکار و در حضور دیگران اندرز دهد، او را بدنام ساخته است
ان الوصول الی الله عزوجل سفر لایدرک الا بامتطاء‌ الیل
رسیدن به خدا ( سیر الی الله ) سفری است که جز به شب روی (‌شب زنده داری) میسر نمی شود.
ان للسخاء مقدارا فاذا زاد علیه فهو سرف و ان للحزم مقدارا فاذا علیه فهو جبن
همانا برای بذل و بخشش اندازه ای است که چون از آن بگذرد اسراف است و برای احتیاط حدی است که چون از آن تجاوز کند ترس است.
و نیز فرمود:
عبادت به بسیاری روزه و نماز نیست، بلکه به بسیاری اندیشه درباره خداست.
بدا به حال بنده ای که دو رو (منافق) باشد و از دو زبان برخوردار باشد؛ در حضور برادرش، از او ستایش میکند و در غیاب او، وی را می خورد (غیبت می کند) اگر نعمتی به او رسد به او رشک می برد و اگر گرفتاری برایش پیش آید به او بی توجهی می کند.

و نیز فرمود:
انسان حسود و کینه دوز از همه کمتر آسودگی دارد.
و فرمود:
دو خصلت از همه خصلتها برترند، یکی ایمان به خدا و دیگری نفع رساندن به برادران.
و نیز فرمود:
تا آنگاه که یارای تحمل داشتی از دراز کردن دست نیاز خود داری کن چراکه هر روزی ، روزی خود را به دنبال دارد و پافشاری درخواسته ای ارزش آن را می کاهد و خستگی و رنج به دنبال دارد، پس شکیبائی پیشه کن تا خداوند دری را به روی تو بگشاید که به سادگی وارد آن شوی و در مورد بهره گیری پیش از موقع از چیزی شتاب مکن و بدان که آفریده و مدبر تو به زمانی که صلاح تو در آن باشد آگاه تر است، پس به آگاهی اش در همه کارهای خود اعتماد کن که به سود تو است و پیش از هنگام چیزی مخواه که سینه ات به تنگی می افتد و دچار نومیدی می گردی.

ابوهاشم می گوید: امام عسگری (علیه اللام) فرمودند:
ان فی الجنه باب یقال له المعروف لا یدخله الا اهل المعروف.
بهشت را دری است که جز اهل معروف و خیر و نیکوکاری از آن وارد نمی شوند. ابوهاشم میگوید : من در دلم خدا را سپاس گفتم و از اینکه نیازمردم رابر می آورم خرسند شدم. در این هنگام امام نگاهی به من کرد و فرمود : بله، به کارت ادامه بده چرا که اهل معروف در دنیا همان اهل معروف و در آخرت می باشند.

امام حسن عسگری به گروهی از شیعیان خود چنین فرمود:
اوصیکم بتقوی الله و الورع فی دینکم و الاجتهاد للله و صدق الحدیث و اداء الامانه ...
شما را به تقوی الهی و پرهیزکاری در دین وکوشش برا ی خدا و راستگویی در گفتار و بازگرداندن امانت به کسی که شما را امین قرار داده (چه خوب باشد و چه بد) و طولانی کردن سجده و معاشرت نیکو با همسایگان سفارش می کنم که رسول اکرم (ص) نیز برای همین ها فرستاده شد. به ارحام خود محبت و احسان کنید و در تشییع جنازه مسلمین شرکت کنید و از بیماران عیادت نمایید ، حقوق مردم را بپردازید و آگاه باشید که اگر شما در دین پارسا و در سخن راستگو و امانتدار و خوش اخلاق باشید، خواهند گفت این شیعه است (و این مرام شیعیان است و این ترویج و تبلیغ شیعه است) و من خرسند خواهم شد، از خدا پروا کنید، ‌مایه افتخار ما باشید و مایة ننگ ما نباشید. قلوب مردم را (با اعمال و رفتار تان) به سوی ما جلب کنید و زشتیها را از ما دور کنید. ما را در کتاب خدا حقی و با پیامبر (ص) نستی است و از خاندانی پاک برخورداریم که کسی جز ما نمی تواند مدعی آن باشد مگر آنکه دروغگو باشد. در فکر مرگ ویاد خدا باشید،‌ قرآن زیاد بخوانید و بر پیامبر درود فراوان بفرستید که هر درودی ده حسنه دارد. شما را به خدا می سپارم، ‌سلام و درود خدا بر شما باد