وبسایت بسیجیان پایگاه شهید مطهری ده آباد

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد امام خمینی ره

وبسایت بسیجیان پایگاه شهید مطهری ده آباد

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد امام خمینی ره



18 ساله و طلبه بود. درعملیات ام الرصاص به اسارت نیروهای عراقی درآمد اما ماجرا به همینجا ختم نشد. ذبیح الله هیچ گاه آزاده نشد و به کشورش بازنگشت، ماند تا گمنام جاودانه شود.


به گزارش خبرنگار دفاع پرس، خانواده های شهدا از ساعت ها قبل در سالن همایش سازمان حج و زیارت حاضر شدند. بسیاری از خانواده ها از شهرهای دوری چون کرمان و کردستان در این مراسم حضور داشتند مراسمی که به پاسداشت همسر و فرزند شهیدشان برای تجلیل از سالها اسارت و غربت در اردوگاه های سخت رژیم بعث برگزار شد تا از مقام والای 570 شهید غریب ازاده تجلیل شود.

اولین کنگره تجلیل از شهدای غریب امسال به همت موسسه پیام آزادگان و بنیاد شهید و امور ایثارگران همزمان با سالروز بازگشت آزادگان به کشور برگزار شد. تجلیل از استقامت مردان بزرگی که در میدان سخت و درداور اسارت پاسدار ارزش های دین و کشور شدند.

در انتظار برای شروع مراسم و و در میان خانواده های شهدای غریب ازاده مادر شهیدی با در دست داشتن عکس شهدای خود در ردیف های جلوی سالن نشسته بود. در کنار مادرف دو خواهر شهیدان بهالدینی هم عکس های برادران خود را به دست گرفته بودند.

حشمت بهاالدینی خواهر کوچک شهیدان توضیح می دهد: "ذبیح الله 18 ساله بود که به جبهه رفت." بعد هم اشاره می کند به عکس طلبه جوانی که  در کنار دیگر اسرای اردوگاه مجروح و بی حال نشسته است. گویا دستش شکسته. خواهر شهید ادامه می دهد: "به مادر نگفته ایم که ذبیح الله در این عکس مجروح شده. مادر است ناراحت می شود."

صدیقه خواهر دیگر شهیدان  ساکت است در میان حرفهای خواهرش با چادر اشک های گوشه چشمانش را پاک می کند. صدیقه ادامه می دهد: " در عملیات ام الرصاص و در همان منطقه اسیر شد. 43 ماه از او خبر نداشتیم نمی دانستیم که اسیر شده تا اینکه نامه اش به دستمان رسید و فهمیدیم در اردوگاه موصل است"

"از آنجایی که  ذبیح الله طلبه بود توی اردوگا ه همبه فعالیت های فرهنگی و دینی خود ادامه می داد. دوستان ازاده ی ذبیح الله تعریف می کنند که بلاخره یکی از روزها افسران عراقی می آیند که ذبیح الله را ببرند برخی از اسرا بلند می شوند و میگویند اگر میخواهید حاج آقا را ببرید ما هم با او می آییم."

"بعد هم  دیگر از ذبیح الله و ده نفر از دوستانش خبری نمی شود.  صدام در یکی از مصاحبه های تلویزیونیش اینطور عنوان می کند که این ده نفر را در روستای چومان (از روستاهای مرزی کردستان) آزاد کرده بود. ولی هیچ خبری از ذبیح الله نشد."

ذبیح الله بهالدینی اسیری است که همراه ده نفر دیگر از اسرا سرنوشتشان نامعلوم ماند. گمنامی شهادت به گمنامی اسارت پیوند خود تا  تنها یادگاری از نامه ای باشد که در همان ابتدای اسارت به خانواده اش فرستاد. دیگر نه خبری از ذبیح الله شد نه پیکرش به کشور بازگشت.

محمد شهید دیگر خانواده بهاالدینی سال 77 به شهادت رسید. در شلمچه تیر خورد و جانباز شد. ترکش آنقدر در بدنش ماند تا به قلبش رسید و شهیدش کرد.

برادر بزرگتر، سیف الله اخرین شهید خانواده است. افسر نیروی هوایی ارتش در مسیر هرمزگان به دست اشرار به شهادت رسید. خواهرش می گوید: تیر مستقیم به سرش زدند

مادر آرام است. در گوشه ای تنها عکس فرزندان شهیدش را به اغوش دارد. کوه صبر است مادر شهید گنام. مادری که نمی داند فرزندش را با نام اسیر خطاب کند یا شهید. اما می داند ذبیح الله و دو فرزند دیگرش آزاده تر از هر آزاده  ای در نزد خدا روزی می گیرند و چه آزادیی بهتر آزادگی در پیشگاه خدا.

  • یار مهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">