وبسایت بسیجیان پایگاه شهید مطهری ده آباد

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد امام خمینی ره

وبسایت بسیجیان پایگاه شهید مطهری ده آباد

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد امام خمینی ره

ریشه صفات بد به یک بی‌اعتقادی می‌رسد/ علاقه به دنیا سبب می‌شود از نماز لذت نبری


ریشه صفات بد به یک بی‌اعتقادی می‌رسد/ علاقه به دنیا سبب می‌شود از نماز لذت نبری

انسان در زندگی باید سعی کند پاک زندگی کند و باری از مردم به دوشش نیاید؛ اگر من نماز قضا داشته باشم، الان بار به دوش دارم؛ نماز قضا داشته باشم حد خداست؛ یعنی از حد خدا کوتاهی کردم.

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجسته‌ای از جمله آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله حق‌شناس و علامه عسکری بهره‌مند شده اند.


بنده دائما با کارهای خوب به من تقرب می جوید


فرمودند که «لا یَزال یَتـَقـَرَّبُ اِلـَیَّ عَبدی بـِالنـَّوافِل » بنده به طور دائمی هر خوبی پیش می آید انجام می دهد؛ تنبلی نمی کند؛ پشت گوش نمی اندازد؛ چون اینگونه است بنابراین دائما دارد به من تقرب می جوید؛ «یَتـَقـَرَّبُ اِلـَیَّ» بنده دائما با کارهای خوب به من تقرب می جوید؛ تا اینکه من او را دوست می دارم؛ این هدف اعلای همه ریاضت کشان عالم است؛ که خدا آنها را دوست بدارد.


«و إذا أحبَبتـُهُ» وقتی من او را دوست می دارم، من چشم او می شوم، من گوش او می شوم، من دست او می شوم الی آخر؛ وقتی می گوید من گوش او می شوم، دست او می شوم، چشم او می شوم به چه معناست؟ یعنی من امور او را بدست می گیرم.


وقتی مشغولیت بنده فقط خدا شود


در حدیث دیگری که از پیامبر (ص) نقل است ایشان فرمود که خدای متعال فرمود: «وَ إذا عَلِمتُ أنَّ الغالِبُ عَلی عَبدی الإشتِغالُ » بی هنگامی که من دانستم غالب بر بنده من، و آن چیزی که بر بنده من حکومت می کند مشغولیت با من است؛ «نـَقـَلتُ شَهوَتـَهُ فی مَسألـَتی» دیگر این شهوت های پست را از او می گیرم و شهوتش تبدیل به یک شهوت متعالی می شود.


در ادامه می فرمایند: «فـَأرادَ أن یَسهُو حُلتُ بَینـَهُ وَ بَینَ أن یَسهُوو» اگر پیش آمد شد و می خواست یک راهی را انتخاب کند که آن راه به صلاحش نیست، من نمی گذارم؛ من بین آن بنده و اینکه اشتباه کند حائل می شوم؛ من نمی گذارم اشتباه کند؛ توفیق به این معنا نیست که دست شما را گرفته و دارد هل می دهد؛ نه؛ دستت را خودت حرکت می دهی؛ اما وسایلش را جور می کند که درست بفهمی و عمل کنی.


مایه ای که انسان باید بپردازد تا با او چنین کنند چه بود؟ یکی این بود که سعی کند باری از مردم به دوش نداشته باشد؛ یک وقت یک حقی از مردم به گردن آدم هست؛ انسان در زندگی باید سعی کند پاک زندگی کند و باری از مردم به دوشش نیاید؛ اگر من نماز قضا داشته باشم، الان بار به دوش دارم؛ نماز قضا داشته باشم حد خداست؛ یعنی از حد خدا کوتاهی کردم.
 

اگر ساعتی را در عمل غیرسود بخش برای خودت یا مردم مصرف کنی، بدهکار می شوی


اگر ساعتی را در عمل غیرسود بخش برای خودت یا مردم مصرف کنی، بدهکار می شوی؛ بنابراین ما تمام عمرمان را بدهکاریم؛ اینگونه «حُلتُ بَینـَهُ وَ بَینَ أن یَسهُو» حائل می شوم؛ نمی گذارم سهو کند؛ چگونه نمی گذارم؟ دستش را می گیرم؟ نه دستش را نمی گیرم؛ یک نفر را می فرستم که مزاحم می شود؛ مثلا خدایی نکرده چیز بدی به خاطرش گذشته بود؛ یک نفر را می فرستم که نگذارد این خطا کند.


در آیه 122 سوره مبارکه انعام می فرماید: «أوَمَن کانَ مَیْتاً فـَأحْیَیْناهُ » کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم؛ «وَ جَعَلنا لـَهُ نورًا » و برای او نوری قرار می دهیم؛ عرض کردیم این زنده می کنیم با اینکه برای او نوری قرار می دهیم یک معناست؛ آن کسی که در تاریکی است در این آیه مرده حساب شده؛ این مرده بوده؛ من زنده اش کردم و برایش نور قرار دادم.


این نور چه نوری است؟ نوری است که با آن زندگی می کنند؛ جلوی پایش را می بیند؛ ببینید فرق صاحبان عصمت با ما چیست؟ آنها بدی بدی را خیلی خوب می بینند؛ به خوبی می بینند که بدی چقدر بد است؛ این نور باعث می شود شما به خوبی بد بودن بدی را ببینی و بفهمی؛ به مقدار قوت اعتقاد آدم آن نور در او قوت دارد؛ نوری که از ایمان و اعتقاد ناشی می شود؛ نور ایمان یک نور هپروتی نیست.


در ایمان، آدم در قدم اول به یک حیات تازه می رسد


این را یک طرف گذاشته اند و در مقابلش فرموده اند آیا این مثل مرده ای است که «کـَمَن مَثـَلـُهُ فی الظـُّلـُماتِ لـَیْسَ بـِخارج ٍ مِنها » آیا این آدم مانند آن آدمی است که در ظلمات گیر کرده و امکان بیرون آمدن هم ندارد؛ خب چرا امکان بیرون آمدن ندارد؛ دلش به این ظلمات بسته است؛ در ایمان، آدم در قدم اول به یک حیات تازه می رسد.


در آیه 97 سوره مبارکه نحل می فرماید: «مَنْ عَمِـلَ صالِحًا مِن ذ َکـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِـنٌ فـَلـَنـُحْیـِـیَنـَّهُ حَیَاة ًطـَیـِّبَة ًوَلـَنـَجْزیَنـَّهُمْ أجْرَهُم بـِأحْسَن ما کانوا یَعْمَلونَ» هرکس که عمل صالح کند، مرد باشد یا زن باشد، باید ایمان داشته باشد؛ اگر ایمان نداشته باشد مرده است؛ اگر هم کار خوب کند، این ثمر را برایش ندارد؛ این ثمر فقط در فرض ایمان است.


ریشه صفات بد به یک بی اعتقادی می رسد


آدمی که یک صفت بد را به صورت قوی در دل دارد، ناگزیر این صفت بد ریشه دارد؛ ریشه اش چیست؟ ریشه اش بی اعتقادی است؛ ریشه صفات بد به یک بی اعتقادی می رسد؛ اگر قوت پیدا کند، آن ایمانی که انسان دارد را از انسان می گیرد؛ اگر نه و انقدر قوی نباشد خب هم صفت بد وجود دارد که گاهی یقه این را می گیرد و گاهی هم ایمان هست و به خاطر ایمانش کار بد نمی کند؛ در برابرش صفات خوب یک ریشه دارد که ریشه اش ایمان است.


وقتی که سینه من از حرام پاک شد، من به خدا نزدیک تر شده ام؛ وقتی بخل کم شد، به خدا نزدیک شدم؛ تقرب اینگونه است؛ مکانی که نیست؛ من تکبر ندارم به خدا نزدک هستم؛ من بخل ندارم به خدا نزدیک هستم؛ من حرص ندارم به خدا نزدیکم؛ ریشه تمام اینها هم محبت دنیاست؛ اگر محبت دنیا نباشد آدم پرواز می کند؛ یک مساله اصلی این است که نماز ما لذت ندارد؛ اگر نه نماز را با هیچ لذتی، هیچ لذتی عوض نمی کردیم؛ یک دلیل عمده اش علاقه ما به دنیاست
  • یار مهدی